محل تبلیغات شما



چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است .
سهراب سپهری


باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی‌های شبانه
می‌خورد بر مرد تنها
می‌چکد بر فرش خانه
باز می‌آید صدای چک چک غم
باز ماتم
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی‌دانم، نمی‌فهمم
کجای قطره‌های بی کسی زیباست؟
نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می‌لرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمی‌فهمم
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسر و پروانه‌های مرده‌اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟
نمی‌دانم
نمی‌دانم چرا مردم نمی‌دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دل‌هاست
کجای مرگ ما زیباست؟
نمی‌فهمم
یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مُرد
کودکی ده ساله بودم
می‌دویدم زیر باران، از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه‌های پست شهر آرام جان می‌داد
فقط من بودم و باران و گل‌های خیابان بود
نمی‌دانم
کجای این لجن زیباست؟
بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست
و آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد.
کارو

بهرام گلمرادی


باز دوباره فصل برگ ریزان آمد ، دوباره نسیم مهربان پاییزی می وزد.

فصلی که آغازش ، ماه مهر و محبت است

دوباره غروبهای پاییز و دوباره صدای خش خش برگهای درختان زیر پاهای

خسته

دوباره باران پاییزی و دوباره شوق قدم زدن در کوچه باغها .

یک نیمکت خالی و برگهای زردی که بر روی آن ریخته است ، یک دل خسته با یک

عالمه درد دل بر روی آن نشسته و میخواند شعر پاییز را

پاییز همان فصلی است که زیباست با برگ ریزانش ، خش خش درختانش ،

نم نم بارانش !فصلی است که آغاز باران است ، آغاز شبهای بلند با مهتاب

است

بیا با هم پاییز را زیباتر از بهار در این دفتر عشق نقاشی کنیم.

پاییز من بهاریست ، پاییز من طلوع یک فصل رویاییست و طبیعت آن

از بهار نیز زیباتر است

پاییز من فصل آرزوهاست ، فصل شکفتن گلهاست ، فصل شروع بارانهاست!

پاییز به من آموخت رسم عاشقی را در زیر درختانی که با نسیمی آرام برگهایشان

را به قدمهای سبز هدیه میکنند .

فصل انتظار من و بی قراری باد پاییزی فرا رسید .

انتظار برای افتادن برگ سبز آرزوها در میان برگهای زرد از درخت

باز دوباره پاییز ، و باز انتظار برای باریدن باران پاییزی


تاریخ ِ آغاز ِ مراسم باشکوه عید نوروز به جمشید شاه بازمی گردد. او که در زمان سلطنت در آبادانی ِ ایران و آسایش خاطر ِ مردم از هجوم بیگانگان ، نقش بسیاری داشت. روزی سفر یا در واقع معراجی با تخت زرینش به آسمان ( بسوی خورشید ) داشت ، پس از بازگشت دین را تجدید و آن روز را (( نوروز)) نامید. این گاهنبار ( جشن ) ( که از آن در گاتهای زرتشت نامی برده نشده و تنها در یکی از یشتها بنام فروردین یشت ، ذکر و ستایش این گاه نگاشته شده ) پس از جمشید شاه سال به سال بر اهمیت و فراگیری آن افزوده شد

تاریخ نوروز و تحولات کمی و کیفی آن

تاریخ ِ آغاز ِ مراسم باشکوه عید نوروز به جمشید شاه بازمی گردد. او که در زمان سلطنت در آبادانی ِ ایران و آسایش خاطر ِ مردم از هجوم بیگانگان ، نقش بسیاری داشت. روزی سفر یا در واقع معراجی با تخت زرینش به آسمان ( بسوی خورشید ) داشت ، پس از بازگشت دین را تجدید و آن روز را (( نوروز)) نامید.
این گاهنبار ( جشن ) ( که از آن در گاتهای زرتشت نامی برده نشده و تنها در یکی از یشتها بنام فروردین یشت ، ذکر و ستایش این گاه نگاشته شده ) پس از جمشید شاه سال به سال بر اهمیت و فراگیری آن افزوده شد.
در زمان هخامنشیان و ساسانیان نوروز بعنوان سنتی فراگیر و بسیار باشکوه چه در دربار شاهان و چه در خانه های مردم عامه ( نه فقط زرتشتیان ) اجرا می شده.

آداب و رسم و رسوم ایرانی

خريد لباس عيد

از يکی دو ماه به نوروز مانده شيرازی ها به بازار مي روند و لباس عيدشان را می خرند پارچه هايي معمولاً خريداری می شود که دارای رنگ روشن و سرخ يا زرد باشد و معتقد بودند اگر لباس را خودشان بدوزند پارچه آن را روزهای دوشنبه يا جمعه قيچی کنند و نيز معتقد بودند که روز پنج شنبه ساعت سنگين است و لباس مدتی روی دست می ماند تا دوخته شود. روز سه شنبه اگر بريده شود نصيب يا مرده شور خواهد شد و روز چهار شنبه می سوزد وسايل خانه نيز بايد عوض شود و يا تميز گردد. پختن نان شيرين از جمله کارهايي است که حتماً بايد قبل از عيد و برای عيد انجام بگيرد .

سبز کردن گندم، عدس، تره تيزک، ده پانزده روز به عيد مانده در خانه های شيراز صورت می گيرد. برای اين کار از ظرفی استفاده می کنند که از جنس مس يا روی باشد و بعد مقداری دانه ابتدا به سلامتی امام زمان می ريزند و به ترتيب بعد از آن نام اعضای خانواده را می آورند .

خانه تکانی يا رفت و روب

يکی دو هفته پيش از عيد خانه تکاتی يا رفت و روب انجام می گيرد و مجدداً اثاثيه را جابه جا می کنند و گرد گيری می کنند و دوباره آنها را می چينند. در مراحل بعد تخم مرغ رنگ کردن است که آن ها را آب پز می کنند و رنگ های شاد بر روی آنها می زنند.

سفره و ساعت تحويل سال

برای تحويل سال همه در يکی از اطاق های خانه شان سفره می اندازند . پيش از هر چيز آيينه و قرآن در آن می گذارند و بعد هفت سين را می گذارند.

هفت سين عبارت است از سماق، سير، سنجد، سمنو، سکه، سرکه، سبزی .

در شيراز علاوه بر هفت سين( هفت ميم ) را هم درسفره می گذارند که هفت ميم عبارتند از: مدنی ( ليمو شيرين )، مرغ، ماهی، ميگو، مسقطی، ماست و مويز. به علاوه کنگر ماست، عسل، خرما، کره، پنير، کاهو، تخم مرغ رنگی و موقع تحويل سال همه اهل خانه بايد با لباس نو بر سر سفره باشند اسپند نيز دود می شود و هر کدام از اين ها فلسفه ای دارد. شمع برای روشنايي خانه و زندگی، قرآن نشان توجهی است که بايد در آغاز سال به خداوند داشته، به علاوه در سال نو، صاحب قرآن يار و مددکار اهل خانه خواهد بود.

پول نشان از خير و برکت و رفاه، اسپند برای دوری از چشم زخم حسود، برنج، نشانی از خير و برکت و فراوانی، آب, نشان صافی و پاکی و روشنايي و گشايش کار. ماهی قرمز، شگون دارد. آيينه، برای رفع کدورت و نشانی ازصفا و پاکی و يکرنگی. طلا، نشانی از اميد به وضع مالی خوب در سال نو. بعد از تحويل سال نبايد شمع ها را با فوت خاموش کرد بلکه بايدگذاشت تا آخر بسوزند و يا با نقل و مسقطی خاموششان کرد .

يکی ديگر از اعتقادات مردم شيراز اين است که هنگام تحويل سال در حرم حضرت شاهچراغ(ع) باشند که درآنجا شمع روشن می کنند و در دست می گيرند به اين معنی که هميشه زير نور شاهچراغ باشند . و يک نفر واعظ بالای منبر می رود و دعا می خواند و مردم صلوات می فرستند و از طرف خادمين شاهچراغ روی مردم گلاب پاشيده می شود و همه به هم تبريک می گويند.

ديد و بازديد

از بامداد نوروز ديد و بازديدها آغاز می شود در همه خانواده ها رسم است که به ديدار کسی که از نظر سن و شخصيت بر ديگران مزيت دارد بروند و دست او را ببوسند و تبريک بگويند و او نيز عيدی که شامل سکه يا پول است به آنها بدهد. بعضی نيز صبح عيد نوروز يک بشقاب گندم برشته که شامل: کنجد، گندم، شاهدانه، نخودچی و کشمش است به اضافه يک بشقاب نان شيرين به اضافه تخم مرغ رنگی يا سکه به کوچک ترها می دهند.


سيزده بدر

روز دوازده فروردين همه وسايل تهيه می شود و هر چه از شيرينی ها و آجيل ها باقی مانده برای صبح سيزده آماده می شود که البته همراه آن سرکه و کاهو نيز هست. صبح سيزده فروردين همه دسته دسته عازم کوه و باغ های اطراف شيراز می شوند و معتقدند در روز سيزده فروردين نبايد در خانه ماند زيرا اين روز نحس و بديمن می باشد. روز سيزده پيش از طلوع آفتاب و تا پاسی از شب ادامه دارد در عصر اين روز ويژه سبزی گره زدن دخترهاست که در واقع برای گشايش بخت خود اين کار را می کنند و ترانه هايي می خوانند چنانچه سيزده به ماه رمضان بيفتد. مراسم را بعد از تمام شدن ماه رمضان در اولين جمعه يا اولين عيد انجام می دهند.

نویسنده:بهرام گلمرادی


می گویند يکي از آيين‌هاي سالانه‌ي ايرانيان است. می گویند ايرانيان آخرين سه‌شنبه‌ي سال خورشيدي را با بر افروختن آتش و پريدن از روي آن به استقبال نوروز مي‌روند!

سرویس اجتماعی بی باک‎؛ می گویند که چهارشنبه سوري، يک جشن بهاري است که پيش از رسيدن نوروز برگزار مي‌شود!

 می گویند؛ مردم در اين روز براي دفع شر و بلا و برآورده شدن آرزوهايشان مراسمي را برگزار مي کنند که ريشه‌اش به قرن‌ها پيش باز مي گردد!

می گویند؛ این جشن آنقدر جالب و نشاط آور است که مراسم ويژه‌ي آن در شب چهارشنبه صورت مي‌گيرد و براي مراسم در گوشه و کنار کوي و برزن نيز بچه‌ها آتش‌هاي بزرگ مي افروزند و از روي آن مي پرند و ترانه (سرخي تو از من ، زردي من از تو ) مي‌خوانند!

نوشته اند: در ايران رسم است كه پيش از پريدن آفتاب، هر خانواده بوته‌هاي خار و گزني را كه از پيش فراهم كرده اند روي بام يا زمين حياط خانه و يا در گذرگاه در سه يا پنج يا هفت گله» كپه مي‌كنند. با غروب آفتاب و نيم تاريك شدن آسمان، زن و مرد و پير و جوان گرد هم جمع مي‌شوند و بوته‌ها را آتش مي‌زنند.

در اين هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روي بوته‌هاي افروخته مي‌پرند، تا مگر ضعف و زردي ناشي از بيماري و غم و محنت را از خود بزدايند و سلامت و سرخي و شادي به هستي خود بخشند. مردم در حال پريدن از روي آتش ترانه‌هايي مي‌خوانند: "زردي من از تو ، سرخي تو از من"، "غم برو شادي بيا ، محنت برو روزي بيا"، "اي شب چهارشنبه ، اي كليه جاردنده ، بده مراد بنده"
خاکستر چهارشنبه سوري، را نحس مي‌دانند، زيرا مردم هنگام پريدن از روي آن، زردي و ييماري خود را، از راه جادوي سرايتي، به آتش مي دهند و در عوض سرخي و شادابي آتش را به خود منتقل مي کنند. سرود "زردي من از تو / سرخي تو از من"

ن و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقي با كاسه‌اي مسين برمي‌دارند و شب هنگام در كوچه و گذر راه مي‌افتند و در برابر هفت خانه مي‌ايستند و بي‌آنكه حرفي بزنند پي در پي قاشق را بر كاسه مي زنند. صاحب خانه كه مي‌داند قاشق ن نذر و حاجتي دارند، شيريني يا آجيل، برنج يا بنشن و يا مبلغي پول در كاسه‌هاي آنان مي‌گذارد.

اگر قاشق ن در قاشق زني چيزي به دست نياورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود نااميد خواهند شد. گاه مردان به ويژه جوانان، چادري بر سر مي‌اندازند و براي خوشمزگي به قاشق زني در خانه‌هاي دوست و آشنا و نامزدان خود مي‌روند.

خانواده‌هايي كه بيمار يا حاجتي داشتند براي برآمدن حاجت و بهبود يافتن بيمارشان نذر مي كردند و در شب چهارشنبه‌ي آخر سال آش ابودردا» يا آش بيمار» مي‌پختند و آن را اندكي به بيمار مي‌خوراندند و بقيه را هم در ميان فقرا پخش مي‌كردند.

نویسنده:بهرام گلمرادی


چهارشنبه‌سوری نام جشنی است که تغییر یافته مراسم باستانی پنج روز آخر سال به نام پنجه یده یا اندرگاه است. این جشن برگرفته از آیین زرتشتی است که ایرانیان از ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد تاکنون در پنج روز آخر هر سال، آن را با برافروختن آتش و جشن و شادی در کنار آن برگزار می‌کنند.

در گاه‌شماری زرتشتی یک سال شامل ۳۶۵ روز یا ۱۲ ماه است که هر کدام دقیقاً ۳۰ روز بوده و ۵ روز انتهایی سال جدا از ماه‌ها به‌حساب می‌آمده و پنجه» نامیده‌می‌شود که البته در هر ۴ سال یک بار ۶ روز می‌شود. در این گاه‌شمار روزی به عنوان چهارشنبه و به طورکلی ۷ روز هفته وجود ندارد بلکه ۳۰ روز ماه و ۵ روز انتهای سال هرکدام با نام خاصی نام‌گذاری می‌شود. ایرانیان قبل حمله تازیان این ۵ روز آخر سال را با روشن کردن آتش جشن می‌گرفتند و بر این اعتقاد بودند که در این ۵ روز ارواح درگذشتگان به زمین سفر می‌کنند و با همراه خانواده‌هایشان و برای آنها برکت، دوستی و پاکی در سال آینده طلب خواهندکرد ولی بعد از حمله تازیان به دلیل مخالفت‌های آن روزگار در برپایی این مراسم ایرانیان روز چهارشنبه را که نزد اعراب نحس بوده را انتخاب کردند و آتش افروزی در این روز را با نحسی آن روز توجیه کردند.

در شاهنامه فردوسی اشاره‌هایی درباره بزم چهارشنبه‌ای در نزدیکی نوروز وجود دارد که نشان دهنده کهن بودن این جشن است. مراسم سنتی مربوط به این جشن ملی، از دیرباز در فرهنگ سنتی مردمان ایران زنده نگاه داشته شده‌است.

واژه چهارشنبه‌سوری» از دو واژه چهارشنبه که نام یکی از روزهای هفته‌است و سوری که به معنی سرخ است ساخته شده‌است. آتش بزرگی تا صبح زود و برآمدن خورشید روشن نگه داشته می‌شود که این آتش معمولا در بعد از ظهر زمانی که مردم آتش روشن می‌کنند و از آن می‌پرند آغاز می‌شود و در زمان پریدن می‌خوانند: زردی من از تو، سرخی تو از من» در واقع این جمله نشانگر یک تطهیر و پاک‌سازی مذهبی است که واژه سوری» به معنی سرخ» به آن اشاره دارد. به بیان دیگر شما خواهان آن هستید که آتش تمام رنگ پریدیگی و زردی، بیماری و مشکلات شما را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به شما بدهد. چهارشنبه‌سوری جشنی نیست که وابسته به دین افراد باشد و در میان پارسیان یهودی و مسلمان‏، ارمنی‏ها، ترک‏ها، کردها و زرتشتی‏ها رواج دارد. در حقیقت این جشن و نقش بارز آتش در آن به علت احترام گذاشتن به دین زرتشتی است.
البته مراسمی که امروزه برپا می‌شود به طوری کلی متفاوت با آن روزگار است چون از نظر زرتشتیان آتش نماد مقدسی است و پریدن از روی آن به نوعی بی‌احترامی به آن نماد تلقی می‌شود.جشن آتش در واقع پیش درآمد جشن نوروز است که نوید دهنده رسیدن بهار و تازه شدن طبیعت است.

 پیشینه
تصویری از یکی از دیوار نگاره‌های چهل‌ستون، متعلق به دوران صفویه که جشن و پایکوبی ایرانیان را در شب چهارشنبه‌سوری به تصویر کشیده‌است.جشن سور» از گذشته بسیار دور در ایران مرسوم بوده‌است که جشنی ملی و مردمی است و چهارشنبه سوری» نام گرفته‌است که طلایه‌دار نوروز است.[منبع دقیق نیست]
جشن سوری در ایران قدیم در یکی از ۵ روز آخر اسفندماه بر پا می‌گشت، چرا که ایرانیان شنبه و آدینه نداشتند و ماه را به هفته‌ها تقسیم نمی‌کردند؛ بلکه قبل از ورود اسلام به ایران هر سال ۱۲ ماه، و هر ماه ۳۰ روز بود که هر کدام از این ۳۰ روز نام مشخصی داشته‌است که به‌نام یکی از فرشتگان خوانده می‌شد. چون هرمزد روز، بهمن روز، اردی بهشت روز و غیره که پس از ورود اسلام به ایران تقسیمات هفته نیز به آن افزوده شد.
مختار ثقفی برای خونخواهی از عاملین واقعه کربلا، در شهر کوفه که بیشتر آنان ایرانی بوده‌اند از این فرصت سود برد و در زمان همین جشن که مصادف با چهارشنبه بود بسیاری از آنان را قصاص کرد.
برخی آیین‌های سوری
سال نو - کوزه نوایرانیان در شب چهارشنبه سوری کوزه‌های سفالی کهنه را بالای بام خانه برده، به‌زیر افکنده و آن‌ها را می‌شکستند و کوزهٔ نویی را جایگزین می‌ساختند. که این رسم اکنون نیز در برخی از مناطق ایران معمول است و بر این باورند که در طول سال بلاها و قضاهای بد در کوزه متراکم می‌گردد که با شکستن کوزه، آن بلاها دور خواهد شد.

آجیل مشگل‌گشای، چهارشنبه سوری
در گذشته پس ار پایان آتش‌افروزی، اهل خانه و خویشاوندان گرد هم می‌آمدند و آخرین دانه‌های نباتی مانند: تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقی مانده بود، روی آتش مقدس بو داده و با نمک تبرک می‌کردند و می‌خوردند. آنان بر این باور بودند که هر کس از این معجون بخورد، نسبت به افراد دیگر مهربان‌تر می‌گردد و کینه و رشک از وی دور می‌گردد. امروزه اصطلاح نمک‌گیرشدن و نان و نمک کسی را خوردن و در حق وی خیانت نورزیدن، از همین باور سرچشمه گرفته‌است.

یکی از مراسم قابل توجه در شب چهارشنبه سوری و سایر مراسم زرتشتیان، فراهم آوردن آجیل مشکل گشاست. زرتشتیان به این آجیل هفت مغزینه لرک می‌گویند. این آجیل که به آجیل گهنبار هم معروف است شامل هفت مغزینه یا میوه خشک است: پسته، بادام، سنجد، کشمش، گردو، انجیر و خرما که گاهی در لابه‌لای این آجیل تکه‌های کوچک نبات و نارگیل هم دیده می‌شود. این آجیل در مراسم مختلف زرتشتیان از جمله: آفرین گان‌ها، گهنبارها، جشن‌خوانی، جشن‌نوزادی و در مراسم سدره پوشی و سایر اعیاد به مدعوین داده می‌شود

فال گوشی
فال‌گوشی و گره‌گشایییکی از رسم‌های چهارشنبه‌سوری است که در آن دختران جوان نیت می‌کنند، پشت دیواری می‌ایستند و به سخن رهگذران گوش فرامی‌دهند و سپس با تفسیر این سخنان پاسخ نیت خود را می‌گیرند.

 قاشق‌زنی
در این رسم دختران و پسران جوان، چادری بر سر و روی خود می‌کشند تا شناخته نشوند و به در خانهٔ دوستان و همسایگان خود می‌روند. صاحبخانه از صدای قاشق‌هایی که به کاسه‌ها می‌خورد به در خانه آمده و به کاسه‌های آنان آجیل چهارشنبه‌سوری، شیرینی، شکلات، نقل و پول می‌ریزد. دختران نیز امیدوارند زودتر به خانه بخت بروند.

شال انداختن
شال‌اندازی از دیگر مراسم شب سوری است که تاکنون اعتبار خود را در شهرها و روستاهای همدان و زنجان حفظ کرده‌است. پس از خاموشی آتش و کوزه‌شکستن و فالگوشی و گره‌گشایی و قاشق‌زنی جوانان نوبت به شال‌اندازی می‌رسد. جوانان چندین دستمال حریر و ابریشمی را به یکدیگر گره زده، از آن طنابی رنگین به بلندی سه متر می‌ساختند. آنگاه از راه پلکان خانه‌ها یا از روی دیوار، آنرا از روزنه دودکش وارد منزل می‌کنند و یک سر آن را خود در بالای بام در دست می‌گرفتند، آنگاه با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان می‌سازند. صاحبخانه که منتظر آویختن چنین شال‌هایی هستند، به محض مشاهده طناب رنگین، آنچه قبلاً آماده کرده، در گوشه شال می‌ریزند و گره‌ای بر آن زده، با یک تکان ملایم، صاحب شال را آگاه می‌سازند که هدیه سوری آماده‌است. آنگاه شال‌انداز شال را بالا می‌کشد. آنچه در شال است هم هدیه چهارشنبه سوری است و هم فال. اگر هدیه نان باشد آن نشانه نعمت است، اگر شیرینی نشانه شیرین کامی و شادمانی، انار نشانه کسرت اولاد در آینده و گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواری‌ها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و اگر سکه نقره باشد نشانه سپیدبختی است.

چهارشنبه سوری در شهرهای گوناگون
 شیرازافروختن آتش در معابر و خانه‌ها، فالگوشی، اسپند دود کردن، نمک گرد سر گرداندن. در موقع اسفند دودکردن و نمک گردانیدن، وردهای مخصوصی وجود دارد که ن می‌خوانند. در گذشته قلمرو چهارشنبه سوری در شیراز صحن بقعه شاه چراغ بوده و در آنجا نیز توپ کهنه‌ای است که مانند توپ مروارید تهران ن از آن حاجت می‌خواهند.

اصفهان
افروختن آتش در معابر، کوزه‌شکستن، فالگوشی، گره‌گشایی و غیره کاملاً متداول است و تمام آن آدابی که در تهران معمول است در اصفهان نیز رواج دارد. شکوه شب چهارشنبه‌سوری در اصفهان از تمام شهرهای ایران بیشتر است.

تبریز
آتش‌بازی و گره‌گشایی از قدیم معمول بوده‌است. آتش‌افروختن در این اواخر متداول شده‌است. آجیل و میوه خشک خوردن از ضروریات است و ترک نمی‌شود اگر دوست یا مهمان و تازه‌واردی داشته باشند باید حتماً شب چهارشنبه‌سوری خوانچه‌ای از آجیل و میوه خشک برای او بفرستند. در تبریز آب‌پاشی از بام خانه‌ها بر سر عابرین نیز رایج است که از آداب دوران ساسانیان بوده و هنوز در میان ارمنیان و زردشتیان ایران معمول است که در یکی از جشن‌های خود بر یکدیگر آب می‌ریزند.

نویسنده:بهرام گلمرادی


 

همـه عمـر برندارم سـر از ایـن خمـار مستی

 

کـه هنـوز مـن نبـودم کـه تو در دلم نشستی            

 

تـو نـه مثل آفتــابی کـه حضـور و غیبـت افـتـد

دگـران رونـد و آینــد و تو همچنـان که هستی            

چـه حکـایت  از  فراقـت کــه  نداشـتم ولیــکن

تـو چــو روی بـاز کردی  در  مــاجــرا  ببسـتـی           

نظـری به دوسـتان کن که هـزار بــار از آن بــه

کـه  تحیــتی نویسـی و  هـدیـتـی فــرسـتـی           

دل دردمـنـد مــا را کـه  اسیــر  تـوســت  یــارا

بـه وصـال مرهمـی نـه چـو به انتظـار خسـتی           

نـه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا

تـو کـه قلب دوسـتان را به مفـارقت شکستی           

بـرو ای فقـیه  دانــا بــه  خــدای  بـخـش ما را

تو و زهـد و پارسایی من و عاشقـی و مستی           

دل هوشمند  بایــد کــه بـه  دلــبری  سـپاری

که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی          

چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشـد

چــه کنـنـد اگــر  زبــونی نـکننـد و  زیـردسـتی           

گـلـه از  فــراق یـــاران  و  جـفـــای  روزگــاران

 

نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی                  


 

شب  عاشقان  بی‌ دل  چه  شبی  دراز باشد

 

تو  بـیـا  کــز  اول  شــب  در  صبــح  بـاز بـاشد

 

عجبست  اگر  توانم  که  سفر  کنم  ز  دستت

 

به  کجــا  رود  کبــوتر  کــه  اسیـر  بــاز   باشد

 

ز  محبتت  نخواهم  که  نظـر  کنـم   بـه  رویت

 

که  محـب صـادق   آنـسـت  کـه  پاکبــاز  باشد

 

به  کرشــمه عنــایت  نگــهی  به  سوی ما کن

 

که  دعـای  دردمنـــدان  ز  ســـر  نیــــاز  بـاشد

 

سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم

 

به  کـدام  دوســت  گویم  کــه  محل  راز باشد

 

چه  نماز  باشد  آن  را  که  تو  در  خیال باشی

 

تو  صنــم  نمی‌گــذاری  کـه  مــرا  نمــاز  باشد

 

نه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم

 

که  ثنـا  و  حمــد  گوییـم  و  جفـا  و  ناز  باشد

 

دگرش  چو  بازبینی  غم  دل  مگوی  سعــدی

 

که  شب  وصـال  کوتاه  و  سخـن  دراز  باشد

 

قدمی  کـه  بـرگرفتی  به  وفـا  و  عـهد  یاران

 

اگــر   از  بـلا  بتـرسـی  قـدم   مجــاز   باشد

تقدیم به تمامی عاشقان دل سوخته


 

یـک روز بــه شیــدایی در زلــف تو آویـزم

 

زان دو لـب شیرینـت صــد شور بــرانگیزم

 

گر قـصد جفـا داری اینک من و اینـک سـر

 

ور راه وفــا داری جــان در قـدمـــت ریــزم

 

بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد

 

من بعـد بــدان شــرطم کز تــوبه بپرهیـزم

 

سیــم دل مسکینـم در خاک درت گم شد

 

خاک سـر هر کویـی بـی فایــده می‌بیــزم

 

در شهر به رسوایی دشمـن به دفـم بـرزد

 

تــا بــر دف عشــق آمـــد تیــر نـظـر تیــزم

 

مجنــون رخ لیـلـی چـون قیس بنـی عـامر

 

فرهــاد لب شیریـن چـون خسـرو پــرویـزم

 

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز

 

فـرمــان برمــت جانــا بنـشینـم و بــرخیـزم

 

گــر بی تو بــود جنــت بــر کنـگـره ننشینم

 

ور بــا تــو بـــود دوزخ در سـلـسـلـه آویــزم

 

با یــاد تو گر سـعـدی در شعر نمی‌گنـجــد

 

چون دوسـت یگـانـه شد با غیــر نیـامیــزم


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زیبازندگی کنیم Scatterings